تعبید کن مرا به دنج ترین زندان دنیا زندانی که میله هایش از بوی عطر آغوش تو باشد زندان نیست گوشه ای از بهشت اعظم است که من برای بوئیدنت خودم را در سلول به سلول تنت زنجیر به زنجیر اسیر عشق می خواهم دوستت داشتم با وجود اینکه تو را به آغوش نکشیدم و دوستت داشتم چون برایت نوشتم و برایت خواندم و بهخاطرت خندیدم و بهخاطر تو تغییر کردم تو را دوست داشتم درحالیکه کنارم نبودی ولی نزدیکترین به قلبم بودی و عشق من به تو مدت هاست امتحانش را پس داده عشقی که هر روز که می گذرد قوی تر شده و عمق بیشتری پیدا می کند تو سر آغاز این عشقی و با لبخندهایت هر روز باغچه عشق مان را آبیاری می کنی و طُ دلیللرزیدنِدستمازاسترس تپیدنِقلبَمازهیجاٰنــــی وَمنعِلتایناِسترسوَهیجاٰنرو مُداٰمدوستدارم دِلبـــــــٰــــرَم گیـٰریم که دوسِـٰت داشتَـٰنت دِیوانـِٰگی بـٰاشد مـٰن مِیبالَم بِه این حِس دیـٰوانگـٰی و قُربونِ صَدَقه ام یَعنیِ باوَر کُنم تو شُدی تَنهـــا صاحِــب قَلبـ♡ـم آنوَقت جُملاتَم بُوی تــــُو را میگیرَند و به زَبـــانِ می آیَد
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,
|